سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردان هنرمند نپیچند سر از کار

ادبیات کارگری

 

آماده ی کار

کار

 

مردان هنرمند نپیچند سر از کار


 گرد آمده سرمایه ی اهل هنر از کار
 

در عرصه گه علم و عمل چشم جهان را
 

کرده است به خود جلب صف کارگر از کار
 

در کارگه دهر شریفش نشمارند
 

آن کاو ننهد تاج شرافت به سر از کار
 

از پرتو خورشید سعادت نبری فیض
 

تا مشعل دانش نکنی شعله ور از کار
 

یابنده ز کار است جهان بشریت
 

شد اشرف مخلوق به عالم، بشر از کار
 

سعی و عمل از مور بیاموز که هرگز
 

حاجت نبرد نزد کس آن جانور از کار
 

صد بار به از پینه ی پیشانی زهاد
 
هر پینه که باشد به کف برزگر از کار.


 

سروده ی جعفر نوابخش متخلص به نوا

 

( منبع: تذکره ی شعرای معاصر اصفهان - شیخ مصلی الدین مهدوی - صفحه 515) 


» نظر

ضرب المثل های ایرانی با موضوع کار

 

کار و کارگر

 

ضرب المثل های  ایرانی با موضوع کار

 

 

 

-  کار عار نیست. 

- کار را که کرد؟ آنکه تمام کرد. 

- کار را باید به کاردان سپرد.نظیر: کار هر بز نیست خرمن کوفتن

                                                                  گاو نر می خواهد و مرد کهن. 

- کار کن بگذر از ره گفتار./ کار کن و کار و بگذر از گفتار

                                                                     کاندر این راه کار دارد کار. 

- کار را از راهش داخل شو. 

-کار را از کارخانه باید آموخت. 

-کار دنیا که تو دشوار گرفتی برخود

        گر تو بر خویشتن آسان کنی آسان گردد. 

-کار دیو، وارونه است. 

-کار دست را دل می کند.نظیر: دست شکسته به کار می رود،

                                                                     دل شکسته به کار نمی رود.

- کار در مملکت حُسن فروشان به زر است. 

-  کاری که نه کار توست زنهار مکن! نظیر: کاری که نه کار توست مسپار

                                                                    راهی که نه راه توست مسپر. 

- کاری گزیده باید کردن از آن که کار 

                      گر ناگزیده باشد ناکرده بهتر. 

- کاری که نکو نشد، نکو نشد که نشد نظیر: شاید که چو واببینی خیر تو در آن باشد. 

- کاری که چشم می کند ابرو نمی کند. 

- کاری که زمن پسند نایدت  / با من مکن آن چنان و مپسند. 

- کار یک بار می شود. یا: کار یک بار اتفاق می افتد. 

-کاری که بخواهد بود، بوده گیر.

-کاری بکن که همیشه بکنی.

-کاری را که گرگ به سختی انجام دهد، روباه به آسانی به پیش می برد.

-کاری بکن که نه سیخ بسوزدو نه کباب.

نظیر شعر نظامی: میانجی چنان کن به راه صواب / که هم سیخ برجا بود هم کباب.

کار و کارگر


-کاری بکن بهر ثواب / نه سیخ بسوزد نه کباب.

-کار هر بافنده و حلاج نیست.

-کارها نیکو شود امّا به صبر. یا: کارها به صبر برآید و مستعجل به سر درآید.

-کار و کیایی دارد، برو بیایی دارد.

-کار نیکو کردن از پرکردن است.

-کارِ نکرده را چندش مزد است؟

-کار نشد ندارد. نظیر: مشکلی نیست که آسان نشود / مرد باید که هراسان نشود.

-کار نباشد زرنگ است.( طنز است یعنی فلانی کاهل و تنبل است.)

-کار مشکل شود آن گاه که مشکل گیری / گرش از اول شمری آسان، آسان گذزد.

-کار مردان همه روشنی است.

-کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز.( بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی)

-کارگر را در کار توان شناخت.

-کار چون راست بُوَد ، مرد کجا گیرد نام.

-کار چو از روی عقل باشد و دانش / نرم شود همچو موم ، آهن و فولاد.

-کار چو مشکل بُوَد ، جنگ بِه از آشتی.

-کار چو از دست رفت، آه و ندامت چه سود؟!

-کار جوهره ی مرد را زیاد می کند.

-کار پُر کرده کی بُوَد دشوار؟

-کار پخته کردن. یعنی تیار و به سامان کردن.

-کار خود کن ، کار بیگانه نکن.

-کار خود گر به خدا بازگذاری حافظ ! / ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی.

-کار خنجر بُرّنده ناید از سوزن.

-کار خلقی را به تدبیر تو باز انداختند / چون تو تدبیر کار خود نمی دانی چه سود!

-کار خر است سوی خردمند، خواب و خور.

-کار کردن خر و خوردن یابو. نظیرک بی ستون را عشق کَند و شهرتش فرهاد بُرد.

-کار حکیم بی حکمت نیست.

-کار حضرت فیل است.

-کار خدایی نه کاری است خُرد.

-کار خدمت دارد و خُلقّ حَسَن.

-کار پاکان را قیاس از خود مگیر / گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر.

-کار بی علم بار و بَر ندهد / تخم بی مغز بس ثمر ندهد.

-کار بی استاد خواهی ساختن / جاهلانه جان بخواهی باختن.

-کار بوزینه نیست نجّاری.

-کار به مردم افتد.یعنی استعانت و کمک خواستن از دیگران عیب نباشد،یاری رساندن به دیگران پسندیده است.

-کار را به کاردان بسپارید.

-کار به صبر و به روزگار برآید.

-کار بزرگ ترین مردمان بزرگ ترین کارها باید. یعنی مردان بزرگ دست به کارهای بزرگ می زنند.

-کار بزرگان نبود کار خُرد.

-کار بد از مردم بد سزد.

-کار بخرد همه زیبا بُوَد و اندر خور.

-کار بچه خام و عقل غلام کم.

-کار به جان  رسید. نظیر: تو ندانی که مرا کارد گذشته است از گوشت/تو ندانی که مرا کار رسیده است به جان.

-کار باید نشود.

-کار با عمل است.

-کار با خرقه نیست با حرقه (سوز دل) است.

-کار امروز تو چو ساخته نیست / کار فردا چگونه خواهی ساخت.

-کار امروز به فردا افکندن از کاهلی تن است.

-کار استاد را نشان دگر است.

-کار اسباب می خواهد.

-کار از کار خیزد. نظیر: نشان داری که گل از خوار خیزد / بکن کاری که کار از کار خیزد.

-کار از قایم کاری عیب نمی کند.

- کار ابزار می خواهد.

-کار آمد حصّه ی مردان مرد /حصّه ی ما گفت آمد اینت درد.نظیر: مردان در میدان جهند و ما در کاهدان جهیم.

-کار آسان گر نیابی، چنگ در دشوار زن.

-کار آب و آتش است.

لیس للانسان الا ما سعی

(قرآن کریم، سوره53، آیه43 )


چو گفتت لیس للانسان الا ما سعی،خالق

بیفکن دانه ای امروز تا زان بدروی فردا      

( ملک الشعرای بهار)

قبله از دل ساخت، آمد در دعا

لیس للانسان الا ما سعی

(مولوی)

نظیر: نابرده رنج گنج میسر نمی شود

       مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.


گر کار کنی عزیز باشی

فردا که دهند مزد مزدور

ور دیو زکار بازدارت دست

رنجور بُوِی و خوار و مدحور.

(ناصر خسرو قبادیانی)


-         کاد الفقر ان یکون کفراً .

نظیر:

زان رسولی کش حقایق داده است

کاد فقراً ان یکون کفر آمده است.

شما نیز می توانید با اضافه کردن مواردی که از قلم افتاده است ، این مجموعه را تکمیل نمایید. در بخش نظر خواهی منتظر شما هستم. با تشکر فراوان.

 


» نظر